دلنوشته ام برای خدا...............
سلام خداجونم......دیروز اتفاقی افتاد که خیلی ناراحتم کرد نمیدونم چرا انقدر نا امید شدم پژوهشگاه زنگ زدم گفت طبیعیه ولی خیلی میترسم......خودت که میدونی بخاطر همسری چیزی به مامانم اینا نگفتم دلم داره میترکه میخوام با یکی صحبت کنم یکی که حرفامو تایید کنه ولی جز خودت نمیتونم با کسی حرف بزنم دلم گرفته....خداجونم خودت کمکم کن انشاالله چیز مهمی نباشه.....به لطف و کرمت خیلی امیدوارم ازت میخوام که تو سرنوشتم مامان شدنو قرار بدی و نا امیدم نکنی....خیلی دوست دارم خدا..........
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی