اولین دیدار پدر و دختر........................
سلام گل نازم............خوبی عشقکم؟؟؟ دیروز نوبت دکتر داشتم و صدای ناز قلبتو شنیدم.......وای که آرامش بخش ترین صدای دنیاس برام!!!!!!!!! امروز صبحم رفتم آزمایشگاه و آز قند بارداری رو دارم........دست چپم کبوده کبوده!!!!!آخه گفت دست راستم رگش نازکه و واسه همین هر سه بار از دست چپم خون گرفت چون تنها رفته بودم و بابایی هم طبق معمول نگرانمون بود هر 1ربع زنگ میزد و حالمونو میپرسید گل دخترمم امروز اصلا مامانشو اذیت نکرد بر خلاف روزای دیگه که ساعت 6 صبح گرسنه میشه و مامان جونو با لگداش بیدار میکنه امروز با اینکه از دیشب ساعت 9 چیزی نخورده بودم اصلا ضعف نکردم......قربون دخملم بشم که انقدر مراعات حال مامانشو میکنهامروز سونو هم رفتم و بر خلاف همیشه باباجون هم تونست واسه اولین بار بیاد تو و دخملی رو ببینه.........وااااااااااااااااااای که چه با ذوق و لبخند داشت مانیتور رو نگاه میکرد و از دکتر سوال میپرسید از داشتن شما پدر و دختر خیلی خوشحالم..........عشقای زندگیم هستیدراستی گل دخترم از تاریخی که مامانش حساب کرده هم 1روز بزرگتره یعنی از این به بعد شنبه به شنبه هفته ات عوض میشه خوشگلم..........
خیلی دوست دارم رهای نازم
اینم عکس اولین دیدار پدر و دختر.................
دختر نازم 1370 گرم وزنشه و 40 سانت هم قدشه........الهی مامان قربون تو بشه کوچولوی دوست داشتنی من............ راستی معلومه رها هم دلش میخواد زود بیاد بغل مامانش!!!! آخه آقای دکتر تاریخ زایمان رو 4 روز زودتر از تاریخ قبلی گفتش