مسافرت باباجون.......
سلام گلم.....چطوری مامانی؟؟ امروز رفتم آزمایشگاه و آز سه ماهه اول بارداری رو دادم.........بعدش رفتم دانشگاه و برنامه کلاسام رو گرفتم......وقتی اومدم خونه خیلی خستهه شده بودم راستی عزیز اینا(مامان بابایی) رفتنشون قطعی شد یکی دو روز دیگه اثاث کشی میکنن و واسه همیشه میرن مشهد........بابایی خیلی ناراحتهمنم خیلی ناراحتم ولی انشاالله که بسلامتی برن تو خونه جدید اگه برن بابایی هم باهاشون میره تا تو اثاث کشی کمکشون کنه البته اگه بهش مرخصی بدن میره......من از همین الان دلم واسش تنگ شدهچیکار کنم؟دست خودم نیست اصلا تحمل دوریشو ندارم فکر اینکه قراره 1هفته نبینمش ناراحتم میکنهولی چه میشه کرد باید تحمل کنم...........بابایی هنوز نرفته نگران تو جوجو کوچولوئههمش میگه مواظب نی نی مون باشیااااااااااا نیام ببینم تو این چند روز هیچی نخوردید و لاغر شدید.......بابایی خیلی میخوادت بلا هنوز نرفته میگه دلم واسه نی نی تنگ میشه البته واسه مامانش بیشتر...... تو و باباجونت همه زندگی من هستید........خیلی دوست دارم گلمبای بای عشق مامان جون و باباجون