❤❤انتظار شیرین...خدایا تو این انتظار تنهام نذار❤❤

رهای ناز مامان 32هفته ش تموم شد و بسلامتی وارد هفته 33 م شد................ 7 هفته تا در اغوش گرفتن گل نازم مونده..........راستی گل نازم 9بهمن که واسه مراقبت رفتم بهداشت صدای قلبتو ضبط کردم و بابایی گوش داد!!کلی ذوق میکنه واست........از اونروز تا حالا روزی 100بار صداشو گوش میدم!!! راستی خانوم دکتر گفت بخاطر دردای زیر دلم ممکنه زایمان زودرس داشته باشم و گل دختری زود بیاد بغلم ولی من اصلا دلم نمیخواد زودتر از موعد بیای!!!! درسته که بیصبرانه منتظر اومدنتم ولی دخترنازم تا آخر میخوام تو دلم بمونی و خوب رشد کنی و تپلی بشی بعد بیای!!!! امروزم باید برم پیش متخصص تغذیه هرچند تو رشدت خیلی خوبه ولی من اصلا زیاد اضافه وزن نداشتم!!!انشاالله که چیزی نبا...

دخترم با تو سخن می گویم ‏ زندگی درنگهم گلزاریست ‏ و تو با قامت چون نیلوفر،شاخه ی پر گل این گلزاری ‏ من به چشمان تو یک خرمن گل می بینم ‏ گل عفت ، گل صدرنگ امید ‏ گل فردای بزرگ گل فردای سپید چشم تو اینه ی روشن فردای من است ‏ گل چو پژمرده شود جای ندارد در باغ ‏ کس نگیرد زگل مرده سراغ دخترم با تو سخن می گویم ‏ دیده بگشای و در اندیشه گل چینان باش همه گل چین گل امروزند ‏ همه هستی سوزند ‏ کس به فردای گل باغ نمی اندیشد ‏ انکه گرد همه گل ها به هوس می چرخد ‏ بلبل عاشق نیست ‏ بلکه گلچین سیه کرداریست ‏ که سراسیمه دود در پی گل های لطیف ‏ تا یکی لحظه به چنگ ارد و ریزد بر خا ...

سلام مامانای گل..............چندروز پیش یه خانومی به وبم اومد و با هم تبادل لینک کردیم و منم به وبش رفتم ولی دیشب فهمیدم که اون وب اصلا واسه اون خانوم نبوده و عکسها و مطالب رو از وب یه شخص دیگه برمیداشته!!!!! دیروزم خیلی اصرار داشت که رمز وبم رو بهش بدم ولی خداروشکر بهش ندادم!!!!!  خیلی مواظب باشید..............دنیای مجازی غیرقابل اعتماده!!!!! حواستون به عکسها و مطالب شخصیتون باشه......... (راستی پست قبلیم حذف شد........ممنون از نظرات خوبتون) ...

رهای ناز مامان 31 هفته ش تموم شد و رفت تو هفته 32 م.........به امید خدا 8 هفته دیگه میاد بغلم ...

سلام گل نازم............خوبی عشقکم؟؟؟  دیروز نوبت دکتر داشتم و صدای ناز قلبتو شنیدم.......وای که آرامش بخش ترین صدای دنیاس برام!!!!!!!!! امروز صبحم رفتم آزمایشگاه و آز قند بارداری رو دارم........دست چپم کبوده کبوده!!!!!آخه گفت دست راستم رگش نازکه و واسه همین هر سه بار از دست چپم خون گرفت چون تنها رفته بودم و بابایی هم طبق معمول نگرانمون بود هر 1ربع زنگ میزد و حالمونو میپرسید  گل دخترمم امروز اصلا مامانشو اذیت نکرد بر خلاف روزای دیگه که ساعت 6 صبح گرسنه میشه و مامان جونو با لگداش بیدار میکنه  امروز با اینکه از دیشب ساعت 9 چیزی نخورده بودم اصلا ضعف نکردم......قربون دخملم بشم که انقدر مراعات حال مامانشو میکنه امروز سونو هم رفتم و...